پارک و شهر بازی
عزیز دلم این پست مال چند وقت پیشه که چون پستهای مناسبتی داشتیم نمیشد این رو بذارم و چند وقتی عقب افتاد..یه روز که با مامانت اومده بودید خونه ی ما بعد از ظهر مامانی و بابایی رفتن جایی کار داشتن و ما 3 تا هم که حوصلمون سر میرفت گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم دیدم شما رفتی کشوی لباسای خاله رو باز کردی و یه شال اوردی بیرون دادی دست من و گفتی دَدَ..منم به مامانت گفتم بنیتا دلش دَدَ میخواد ما هم که حوصلمون سر رفته بریم 3تایی بیرون.حاضر شدیم و رفتیم سر خیابون واسه شما یه کم خوراکی خریدیم که علاقه ی شدیدی هم به ذرت داری و جدیدا هم بَه بَه رو فقط ذرت میدونی واست خریدیم و رفتیم پارک سر خیابون ک...
نویسنده :
خاله سانی
18:32